ماهر چه داریم و هر چه بر ما میگذرد از حب نفس است و از این انانیت است. «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» یک چنین تعبیری است، از همه دشمنها بدتر است، از همه بتها بزرگتر است، مادر بتها است. مادر بتها، بت نفس شماست. از همه بتها بیشتر انسان به این[نفس] عبادت میکند، توجهش به این بیشتر است وتا این بت را نشکند نمیتواند الهی بشود، نمیشود هم بت باشد و هم خدا، این نمیشود هم انانیت باشد و هم الهیت باشد، تا از این بیت، از این بتخانه از این رها نشویم و پشت نکنیم به این بت، و رو نکنیم به خدای تبارک و تعالی و از این خانه خارج نشویم، یک موجودی هستیم به حسب واقع بتپرست و لو به حسب ظاهر خدا پرست باشیم، ما خدا را به لفظ میگوییم و آنکه در دل ما است خود ما است، خدا را هم برای خودمان میخواهیم، اگر خدا هم بخواهیم برای خودمان، لفظا میایستیم و نماز میخوانیم:«ایاک نعبد و ایاک نعستعین» میکوییم ولی واقعا عبادت، عبادت نفس است وقتی که توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشد، همه چیز را برای خودم بخواهم، همه این گرفتاریهایی که برای بشر است از این نقطه شروع میشود همه این گرفتاریها از انانیت انسان است، تمام جنگهای عالم از این انانیت انسان پیدا میشود.
دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر دادهام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمىرسد که دل از سینه برکنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیهتر است زگیسوى سرکشت
خورشید من برآى که وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمىکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
آیت الله خامنهاى مدظله العالی
و قل جآء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. (سوره اسراء، آیه 81)
بگو که حق آمد و باطل نابود شد که البته باطل رفتنی و نابود شدنی است.
قال الباقر علیهالسلام: (اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل).
امام باقر فرمود: معنای این آیه این است: هنگامی که امام قائم علیهالسلام قیام کند. دولت باطل برچیده میشود
نور الثقلین، جلد 3، ص 212، روضه کافی، ص 287
تحقق امنیت در گرو افزایش آگاهی مردم در خصوص آسیبها و جرائم و آگاهی از نقش خودشان در پیشگیری و کنترل آسیبها و جرائم میباشد از این طریق مردم میتوانند از بسیاری خطرات و جرائم در امان مانده و با پلیس جهت برقراری امنیت همکاری کنند حتی مجرم باید پلیس را حامی خود بداند که در جهت اصلاح او گام بر میدارد
در مبحث پیشگیری در علوم انتظامی میتوان شاخهای جهت بالا بردن سطح آگاهی و دانش مردم در بحث جرائم و امنیت اجتماعی ایجاد نمود که میتواند با همکاری قسمتهایی همچون معاونتهای اجتماعی و انتظامی و درگیر نمودن ارگانهای آموزشی مانند آموزش و پرورش باشد و همانند طرح نهضت سواد آموزی طرح نهضت امنیت اجتماعی اجرا نمود البته باید طرح فراتر از حرف و جلسه باشد و تمام تلاش در انجام کار کیفی باشد نه کار کمی و آماری.
در راستای این طرح مواردی مانند:
ایجاد سایت و کتاب آموزشی برای خانواده هایی با سطح تحصیلات بالاتر و برای خانوادههای کم سواد تشکیل کلاسهای توجیهی و استفاده از مدرس و گفتگوی رو در رو
برگزاری سخنرانی توجیهی ماهانه فرمانده منطقه انتظامی برای مردم یا در سطح پایینتر روسای حوزههای کلانتری برای مردم حوزه تحت پوشش خودشان و حضور در مدارس و دعوت از اولیاء
تربیت و آموزش افرادی به عنوان رابط نیروی انتظامی و آموزش و پرورش که بتوانند برنامهها را در مدارس اجرایی کنند
در رسانه بزرگی چون صدا و سیما متاًسفانه سهم برنامههای مختل کننده امنیت اجتماعی بسیار بیشتر از سهم برنامههای نیروی انتظامی میباشد که انتظار میرود نسبت به اصلاح آن اقدام عملی صورت گیرد
و....
البته اجرای چنین طرحهایی مستلزم اصلاح همزمان الگوهای رفتاری که مردم از آنها پیروی میکنند مانند صدا و سیما ، سینما ، مجلات و... میباشد که همکاری ارگانهای مربوط به آنها را میطلبد ولیکن نیروی انتظامی به عنوان متولی امنیت جامعه باید مجدانه و بدون هیچ اغماضی پیگیر اجرایی شدن آنها باشد
زمانی که تنها میشوم و فارغ از هرکسی ... بانگ سکوت مرا در بر می گیرد و فریاد بیصدایی را با گوش جان می شنوم
زمانی که سیاهی شب مرا در آغوش می کشد و از چشم هر جنبنده ای مخفی می شوم و همه از چشمم نهان می گردند
زمانی که دلتنگی های همیشگی به سراغم می آیند .... آن غم همزاد من ... که با من زندگی میکند و روح و جانم را با اندوه بی پایانش در بر میگیرد
زمانی که خسته از طعنه دل خراشان و شکسته از تحقیر بد خواهان به خلوت خود پناه می برم
زمانی که آبرو و معصومیتم در باد بی حیایی هتاکان و سیه رویان به تاراج فنا می رود
زمانیکه عزیز ترینم و آن همه چیزم هر روز به بهانه ای ساز جدایی می زند و راه گریزی می جوید
دنیایم در تلاطم امواج خروشان ، دستاویز گم گشتگی و بی ساحلی می شود و بسوی آنجایی که غروب اتفاق می افتد ، پیش می رود
یلدای سختی در انتظارم است
می دانم ....
که روزهای سختی انتظارم را می کشد
و. .. باید صبور باشم و دریا دل ....
و خدا را بسیار بخوانم ...
بسیار زیاد ...