در افق های مبهم آینده

امروز دیروز در نگاه فردا

گویی همین دیروز بود که می گفتم فردا را باهم می سازیم،

زمان چه زود گذشت و فردای دیروز رسید

گویی همین فردا بود که حسرت دیروز را می خوردیم

و چه زود بهار عمر به خزان گرایید و تو رفتی

حال پس از مرور دیروز ها و فرداها تنها به امروز می اندیشم

دیروزها پنجه در خاک کشید و فرداها هم در افق فردا همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد

تنها من مانده ام و امروز که نمی دانم در فردایش خواهم بود یا به دیروز امروز فردا  

می پیوندم

اما هرچه باشد دیروز، امروز یا فردا در پس فرداهای دور خواهم ماند

زیرا این یادی است که از خودم برای خودم به یادگار باقی گذاشته ام

باشد که خدایم مرا بیامرزد